جدول جو
جدول جو

معنی خرس موس - جستجوی لغت در جدول جو

خرس موس
خرس موس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موس موس
تصویر موس موس
تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
یسترن. خاورشناس دانمارکی. او بدستیاری هیبرگ ترجمه الحجاج لاصول العلوم الریاضیه را چاپ کرد و در درس جداول فلکی با محمد بن موسی خوارزمی همکاری کرد. رسموس به سال 1847م. دیده بر جهان گشود و به سال 1921 درگذشت. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام حضرت عیسی بن مریم بزبان یونانی. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
ریسموس الیونانی. بقول جاحظ در البیان و التبیین (چ السندوبی ج 1 ص 295و ج 2 ص 178) وی از مجانین شعرای یونان بوده است
لغت نامه دهخدا
(خِ)
در ’اراته ایک تس’ است و ’ارته ایک تس’ فرماندهی ’ماکرون’ ها و ’موسی نک’ ها راداشت و ’ماکرون’ها و ’موسی نک’ ها در طرف شمال شرقی آسیای صغیر میزیستند و جزء قشون ایرانیان بزمان خشایارشاه بودند. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 736)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آنکه صورتش چون صورت خرس است. زشت صورت. کریه الوجه:
خرسر و خرس روی و سگ سیرت
خر گرفته بکول خیک شراب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
حکایت آواز و صوت لبها که بهم آید و نفس آرام و به توالی به درون کشیده شود خوشایند کودک یا جلب توجه او را
لغت نامه دهخدا
تصویری از موس موس
تصویر موس موس
تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موس موس
تصویر موس موس
تملق، چاپلوسی
فرهنگ فارسی معین
مجیزگویی، تملق، خوش باش، خوش خدمتی، خوش رقصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که به اسهال شدید مبتلاست
فرهنگ گویش مازندرانی
خاشکه موس
فرهنگ گویش مازندرانی
دنبالچه ی مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست خرس
فرهنگ گویش مازندرانی
شیرین عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگ سرین
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم شل و ول، تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی